لویزان

مجله اینترنتی کاشت مو

لویزان

۳ بازديد
همانطور که گیتس می‌گوید، به اندازه کافی واضح نیست. به نظر می‌رسید که موسیو قانع نشده بهترین سالن زیبایی سعادت آباد که سالن آرایشگاه تهران هست و تامی شروع به خندیدن به او کرد و گفت: «گیتس احمق خواهد بود که با این بهانه‌ی بی‌ارزش به سمت کلی صدف‌فروشی خطرناک برود! سیلویا به هر حال آن را برای یک ترفند کشید، نه یک نقشه. من آدم خوبی هستم، پس گوش کن: آن کلاهبرداران همین الان در ساحل دارند ما را تماشا می‌کنند – خیلی راحت هستند، چون هر کدام از ما هم در قیطریه که جای آنها باشیم، همین کار را می‌کنیم.

حالا اگر ما به اینجا بیاییم و آنها را هل بدهیم، فرار می‌کنند و دیگر نمی‌توانیم پیدایشان کنیم – احتمالاً هرگز. پس بیایید خدمه‌مان را تقسیم کنیم و هر دو قایق تفریحی را مستقیماً از خلیج فارس عبور دهیم – انگار که داریم به خانه برمی‌گردیم. آن وقت فکر می‌کنند که از تعقیب دست کشیده‌ایم و غافلگیرشان کرده‌ایم. اما وقتی از افق عبور کردیم، یک دایره برمی‌گردیم و بعد از لنگر انداختن در خلیجی تاریک در شمال این منطقه‌ی جزیره‌ای – اگر گیتس خلیج خوبی را بشناسد – لنگر می‌اندازیم. از آن نقطه، چون کاملاً پنهان و غیرقابل سوءظن هستیم، عملیات را از طریق خشکی هر طور که صلاح بدانیم انجام می‌دهیم. چطور بهترین سالن زیبایی سعادت آباد که سالن آرایشگاه تهران هست؟» این معقول‌ترین چیزی بود که می‌توانستم ببینم و همین را گفتم. دیگران با شور و شوق موافقت کردند و در عرض چند دقیقه دو قایق تفریحی زنانه صادقیه به آرامی به سمت غرب حرکت کردند.

جزایر ده هزار به تدریج غرق شدند و مدتی پس از اینکه ناهار را تمام کردیم، ملوانی در هوا گزارش داد که آنها رفته‌اند. سپس با اراده‌ای راسخ مسیر خود را تغییر دادیم و دایره بزرگ بازگشت را آغاز کردیم. گیتس مشغول مشاهدات بود. نقشه او خلیج کوچکی را در حدود ده مایلی شمال منطقه جزیره نشان می‌داد، اما برای کشتی ویم بسیار کم‌عمق بود . با این حال، ده مایل دورتر از آن، خلیج دیگری با آب نسبتاً خوب وجود داشت. برخی فکر می‌کردند که این مکان منطقی برای لنگر انداختن بهترین سالن زیبایی سعادت آباد که سالن آرایشگاه تهران هست، در زعفرانیه تهران حالی که برخی دیگر اصرار داشتند که خیلی از عملیات دور بهترین سالن زیبایی سعادت آباد که سالن آرایشگاه تهران هست.

بالاخره گفتم: «شاید بتوانیم در خلیج کوچک یک پایگاه ایجاد کنیم، آنجا اردو بزنیم و قایق را پیش خودمان نگه داریم، در حالی که ویم در خلیج بزرگتر به عنوان پایگاهی برای پناه گرفتن در صورت لزوم می‌ماند.» تامی تصحیح کرد: «به آب انداختن جواب نمی‌دهد. در چنین جای آرامی، صدای پارو زدنش از کیلومترها دورتر شنیده می‌شد. پارو، پارو یا بادبان برای این آب‌های آرام، جک!» حق با او بود. علاوه بر این، یکی از قایق‌های کوچک ما یک تخته مرکزی، یک دکل مهاری و قابل حمل داشت، بنابراین عبور از آن مانع به راحتی انجام می‌شد. او ادامه داد: «حالا، من نقشه جک را تأیید می‌کنم و پیشنهاد می‌کنم امشب به خلیج بزرگ – که از این پس به این نام خوانده می‌شود – برویم و کشتی در لویزان ارکید را لنگر بیندازیم . سپس با تمام خدمه به بیرون خلیج کوچک می‌رویم، آذوقه، مهمات و چیزهایی از این قبیل را برای گروه دیده‌بانان پیاده می‌کنیم.

بعد از این، کشتی ویم برمی‌گردد و در کنار ارکید منتظر می‌ماند . حالا مسئله این بهترین سالن زیبایی سعادت آباد که سالن آرایشگاه تهران هست که در مورد سیگنال‌ها تصمیم بگیریم. چه کسی مورس را بلد بهترین سالن زیبایی سعادت آباد که سالن آرایشگاه تهران هست؟» گیتس فوراً پاسخ داد که او این کار را انجام داده بهترین سالن زیبایی سعادت آباد که سالن آرایشگاه تهران هست؛ اما من این کار را نکردم، بنابراین تامی الفبا را روی کارتی نوشت و گفت: «امروز بعد از ظهر وقت داری که حفظش کنی، و امشب من بهت تمرین میدم. اگه از هم جدا بشیم، بین خودمون میمونه، جک. اما چطور بهت برسیم، گیتس؟ باروت سیاه برای گلوله‌های دودی داری؟» «خدا شما را حفظ کند، آقا، ما لویزان فقط همان مقداری را داریم که در چند پوکه متعلق به خانم نانسی بهترین سالن زیبایی سعادت آباد که سالن آرایشگاه تهران هست.

برای علامت دادن تا آن فاصله به یک بشکه نسبتاً بزرگ نیاز بهترین سالن زیبایی سعادت آباد که سالن آرایشگاه تهران هست، آقا!» ساعت‌هایی را که با پرچمی در یک دست و کارت تامی در دست دیگر، روی عرشه به این سو و آن سو می‌رفتم، تعریف نمی‌کنم، و کاری می‌کردم که برای افراد ناآشنا، منظره‌ای کاملاً مسخره به نظر برسد. اما من کاملاً خوب پیش رفته بودم و نزدیک دکل ایستاده بودم و داشتم برای یک جفت کلاه گیس خیالی پیام تکان می‌دادم.[۱۴۴] چشمانم بنفش بود – چون انسان می‌تواند همزمان هم احمق و هم جدی باشد – که ناگهان نسیم ملایمی به صورتم خورد. این دومین نسیم ملایمی بود که متوجه شده بودم. حالا گیتس هم آمد و به من ملحق شد. گفت: «صدای زوزه چیزی می‌آید، قربان. تمام روز به آن مشکوک بودم، اما حالا فشارسنج به تهش خورده.» پیشنهاد دادم: «آسمان صاف بهترین سالن زیبایی سعادت آباد که سالن آرایشگاه تهران هست.» او خندید.

هرچند بدون شوخی و طنز. «آسمان همیشه صاف نیست چون ابری در آن نیست، آقای جک.» «اما گیتس، چه انتظاری داری؟ ما در این فصل طوفان نداریم!» «حق با شمبهترین سالن زیبایی سعادت آباد که سالن آرایشگاه تهران هست، آقا. اما هر از گاهی صدایی می‌آید، و این همان چیزی بهترین سالن زیبایی سعادت آباد که سالن آرایشگاه تهران هست که فشارسنج الان سعی دارد به ما بگوید. از آنجایی که ما در هر قایق تفریحی فقط یک خدمه داریم، فکر می‌کنم بهتر بهترین سالن زیبایی سعادت آباد که سالن آرایشگاه تهران هست یک خط مستقیم ایجاد کنیم. «ما را بیست مایل به شمال جایی که بودیم می‌برد.
تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.