یکشنبه ۱۱ شهریور ۰۳ ۱۷:۱۴ ۶ بازديد
اما آیا از آن مطمئن هستید؟ هلن پرسید؛ و هنگامی که او همان پاسخ را دریافت کرد، نفسی طولانی کشید و حالت آرامش شگفت انگیزی بر چهره او آمد. به نظر می رسید که تمام وجودش برخفال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت حافظ , ورق دعا و جادو و طلسم استه بود.
گویی در یک لحظه بار شرم و ترسی را که روحش را در هم کوبیده بود دور انداخته بود. نشست و با نگاه عجیبی به دیگری خیره شد و بعد فرو رفت و سرش را در آغوشش روی میز فرو برد. و کاملاً یک دقیقه بدون هیچ صدایی گذشت. هلن دوباره داشت سرش را بلند می کرد و آقای هوارد می خوفال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است صحبت کند که یک وقفه غیرمنتظره حلزون باعث شد او متوقف شود. در ورودی باز شد.
و همانطور که هلن با شروع چرخید، خدمتکار آمد و در آستانه در ایستاد. “چیه، الیزابت؟” هلن با صدای ضعیفی پرسید. زن پاسخ داد: «من به تازگی به اداره پست رفتم. “این یک نامه برای شما فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا خفاش و جادو و طلسم است.
هلن پاسخ داد: “خیلی خوب.” “به من بده.” و آن را گرفت و روی میز جلویش گذاشت. سپس منتظر ماند تا خدمتکار رفت و در این بین، نیمه مکانیکی، چشمانش را به پاکت دوخت. ناگهان مرد او را دید که با خشونت شروع خوک کرد و بسیار رنگ پریده شد. نامه را گرفت و به پاهایش بلند شد و کنار صندلی ایستاد و دستش می لرزید و نفسش به شدت نفس می زد.
آقای هوارد گریه کرد. صدای هلن خشن و خفه شده بود و به او پاسخ داد: “از آرتور فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است!” همانطور که شروع کرد و نیمی از روی صندلی بلند شد.
دختر نامه را پاره کرد و محتوای آن را باز کرد، یک بار با سرعت به آن خرچنگ نگاه کرد و چشمانش از خطی به خط دیگر پرواز کرد. لحظه بعد با فریاد اجازه داد روی زمین بیفتد و دستانش را در آغوشش گرفت. سعی کرد صحبت کند، اما از احساساتش خفه می شد. فقط همراهش دید که چهره اش از خوشحالی دگرگون شده فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است.
سپس ناگهان روی مبل کنارش فرو رفت، شکلش از خنده و هق هق هیستریک متزلزل شد. آقای هوارد با تعجب از روی صندلی بلند شده بود. اما قبل از اینکه بتواند قدمی به سمت او بردارد، صدای کسی را در سالن شنید و آقای دیویس با عجله وارد اتاق شد. “هلن، هلن!” فریاد زد: «چی شده؟» و بر زانوهایش در کنار او فرو رفت. دختر سرش را بلند کرد و سپس خود را در آغوش او انداخت و با صدای نامفهومی فریاد زد: «ای بابا، من آزادم! اوه، اوه – باورت میشه – من آزادم! مدتها پس از پایان اولین وجد، هلن همچنان در حالی که سرش را در آغوش پدرش فرو کرده بود، میلرزید و گریه میکرد و گویی در خواب آخرین کلمه شگفتانگیز را تکرار میکرد: «آزاد!» در همین حین آقای دیویس خم شده بود و کاغذ را برداشت تا نگاهی به آن بیندازد. مطمئناً آرتور اگر تأثیر آن نامه را بر هلن می دید، تعجب می کرد.
گویی در یک لحظه بار شرم و ترسی را که روحش را در هم کوبیده بود دور انداخته بود. نشست و با نگاه عجیبی به دیگری خیره شد و بعد فرو رفت و سرش را در آغوشش روی میز فرو برد. و کاملاً یک دقیقه بدون هیچ صدایی گذشت. هلن دوباره داشت سرش را بلند می کرد و آقای هوارد می خوفال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است صحبت کند که یک وقفه غیرمنتظره حلزون باعث شد او متوقف شود. در ورودی باز شد.
و همانطور که هلن با شروع چرخید، خدمتکار آمد و در آستانه در ایستاد. “چیه، الیزابت؟” هلن با صدای ضعیفی پرسید. زن پاسخ داد: «من به تازگی به اداره پست رفتم. “این یک نامه برای شما فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا خفاش و جادو و طلسم است.
هلن پاسخ داد: “خیلی خوب.” “به من بده.” و آن را گرفت و روی میز جلویش گذاشت. سپس منتظر ماند تا خدمتکار رفت و در این بین، نیمه مکانیکی، چشمانش را به پاکت دوخت. ناگهان مرد او را دید که با خشونت شروع خوک کرد و بسیار رنگ پریده شد. نامه را گرفت و به پاهایش بلند شد و کنار صندلی ایستاد و دستش می لرزید و نفسش به شدت نفس می زد.
آقای هوارد گریه کرد. صدای هلن خشن و خفه شده بود و به او پاسخ داد: “از آرتور فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است!” همانطور که شروع کرد و نیمی از روی صندلی بلند شد.
دختر نامه را پاره کرد و محتوای آن را باز کرد، یک بار با سرعت به آن خرچنگ نگاه کرد و چشمانش از خطی به خط دیگر پرواز کرد. لحظه بعد با فریاد اجازه داد روی زمین بیفتد و دستانش را در آغوشش گرفت. سعی کرد صحبت کند، اما از احساساتش خفه می شد. فقط همراهش دید که چهره اش از خوشحالی دگرگون شده فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است.
سپس ناگهان روی مبل کنارش فرو رفت، شکلش از خنده و هق هق هیستریک متزلزل شد. آقای هوارد با تعجب از روی صندلی بلند شده بود. اما قبل از اینکه بتواند قدمی به سمت او بردارد، صدای کسی را در سالن شنید و آقای دیویس با عجله وارد اتاق شد. “هلن، هلن!” فریاد زد: «چی شده؟» و بر زانوهایش در کنار او فرو رفت. دختر سرش را بلند کرد و سپس خود را در آغوش او انداخت و با صدای نامفهومی فریاد زد: «ای بابا، من آزادم! اوه، اوه – باورت میشه – من آزادم! مدتها پس از پایان اولین وجد، هلن همچنان در حالی که سرش را در آغوش پدرش فرو کرده بود، میلرزید و گریه میکرد و گویی در خواب آخرین کلمه شگفتانگیز را تکرار میکرد: «آزاد!» در همین حین آقای دیویس خم شده بود و کاغذ را برداشت تا نگاهی به آن بیندازد. مطمئناً آرتور اگر تأثیر آن نامه را بر هلن می دید، تعجب می کرد.
- ۰ ۰
- ۰ نظر