جمعه ۰۹ شهریور ۰۳ ۱۱:۵۱ ۸ بازديد
دیویس به او نگاه کرد و سعی کرد متقابلا لبخند بزند، اما نتیجه یک شکست تلخ بود. با ناراحتی گفت: “اوه، خوشحالم که الان اینجا هستم.” جررود به اولین اشاره کرد که تا زمانی که نیتا بتواند با او صحبت کند دیگر به نیتا مراجعه نکند عاشقانه و به دیویس کمک کرد تا دو کت و شلوار خود را وارد خانه کند. با خوشحالی گفت: البته اتاق همیشگی شما. “شام در همان ساعت قبل سرو می شود.
و شما می توانید هر کاری که می خواهید انجام دهید تا زمانی که می خواهید پایین شمعدان بیایید. من در آزمایشگاه خواهم بود.” دیویس به شدت از پلههای بالا رفت، چهرهی معمولاً بشاش او مملو از تیرگی بود. ایولین نگاهی به جررود انداخت. “چی شده؟” او سریع پرسید. “با نیتا دعوا کرده؟” جررود سرش را تکان داد و لبخند زد. من در مورد او پرسیدم و او با لعن کردن پدرش پاسخ داد. چشمان اولین برق زد و خندید. او گفت: “بهترین چیز در جهان برای آنها.” نیتا موریسون همکلاسی من در کالج بود و من به اندازه کافی او را می شناسم که بتوانم به او کمک کنم.
جررود خندید. او تا آخر شب مثل مراسم تشییع جنازه بود. ما او را تنها می گذاریم هشت پا تا زمانی که بخواهد صحبت کند، و بعد شما می توانید هر چه دوست دارید به او توصیه کنید. اما همین الان می خواهم به آن حیوانات کوچکی که این همه بزرگ می کنند بازگردم. قابیل خاص.” به آزمایشگاه رفت و کتش را در آورد. او تعدادی لوله آزمایش پر از حیوانات نقره ای داشت و آنها را تحت انواع شرایط آزمایشی بررسی می کرد تا سرعت رشد و تکثیر آنها را تعیین کند.
او نسبتاً امیدوار بود که بتواند نشان دهد که پس از مدتی مشخص، آنها – به ۷ نشان دلیل بسته بندی بسیار نزدیکشان – یا به دلیل ناتوانی در به دست آوردن غذا خواهند مرد یا از ترشحات خود مسموم خواهند شد. او با کنجکاوی به پدیده ای نگاه می کرد که وقتی دیویس وارد اتاق می شد همیشه او را متحیر می کرد. قیافه او شبیه مردی کاملاً بی امید بود. “آنجا چه داری؟” بی حال پرسید جررود با خوشحالی گفت: «برخی از حیوانات خانگی کوچک نقرهای ما». “من آنها را در لانه بومی خود مطالعه می کنم.
آیا شما آنها را زیر میکروسکوپ نگاه کرده اید؟” “نه.” جررود مقداری از آشغال عکس نقره ای را روی یک لام شیشه ای آغشته کرد و آن را زیر میکروسکوپ گذاشت. او برای یک لحظه یا بیشتر مشغول کار کرد و فوکوس را تنظیم کرد و سپس دیویس را به سمت چشمی تکان داد. “آنها حیوانات کوچک بامزه ای هستند. به آنها نگاه کنید.” دیویس بی علاقه نگاه کرد.
اما در یک لحظه حتی تاریکی او با توجه به منظره ای که دید کمرنگ شد. بزرگ شدن میکروسکوپ به حدی بود که فقط تعداد کمی از حیوانات کوچک قابل مشاهده بودند، اما هر یک از آنها به وضوح و درخشان ترسیم شده بودند. آنها موجودات ژلهای کوچکی بودند که تقریباً کروی شکل بودند و بدنشان با پوستههای تقریباً بینهایت نازک و سیلیسی محافظت میشد که دارای درخشندگی نقرهای بود. از دهها سوراخ در پوستههای شکننده، شاخکهای چربی و ژلهای بیرون زده بودند که برای همیشه در جستجوی غذا تکان میخوردند و بیقرار حرکت میکردند.
زیر میکروسکوپ پوستهها تا حدی شفاف بودند و در داخل بدنه ژلهای داخل پوسته میتوان یک نقطه تاریک را مشاهده کرد. به نظر می رسد که آن لکه در پوسته آنها هسته یا معده آنها باشد. دیویس بدون اینکه نگاهش را از چشمی بردارد گفت: گداهای کوچک رام. “به هر حال آنها حیوانات جداگانه ای هستند. عجیب فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است.
که باید یک توده ژله ای درست کنند.” جررود پیشنهاد کرد: «اسلاید را کمی حرکت دهید. “شما خواهید دید که چگونه این کار را انجام می دهند. شما اکنون به افراد نگاه می کنید. گاهی اوقات – و من فکر می کنم این زمانی فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است که غذا کمیاب می شود – آنها شاخک های خود را به هم می پیچند و شاخک ها در واقع به نظر می رسد که به هم می پیوندند.
گویی به یکی جوش داده شده اند. در واقع، تا آنجایی که تغذیه میشود، به نظر میرسد که به یک ارگانیسم واحد تبدیل میشوند، آن هم زمانی که بهطور قابل توجهی ژلهمانند هستند. دیویس برای چند لحظه با کنجکاوی آنها را تماشا کرد و سپس خود را صاف کرد. او با بی قراری در اتاق حرکت کرد. جرود با خوشحالی و با نادیده گرفتن غم و اندوه آشکار دیویس، گفت: “چیز خنده دار این فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است که به نظر می رسد می توانند حرکت کنند. این لوله آزمایش را ببینید؟ آنها از کناره های شیشه بالا رفته اند تا تقریباً به بالای آن برسند.” ” دیویس بی علاقه گفت: می دانم. وقتی خدمه را از آن قایق تفریحی خارج کردیم، به ما نشان دادند که جرم ژله مانند به آرامی از کناره های کشتی بالا می رود.
و شما می توانید هر کاری که می خواهید انجام دهید تا زمانی که می خواهید پایین شمعدان بیایید. من در آزمایشگاه خواهم بود.” دیویس به شدت از پلههای بالا رفت، چهرهی معمولاً بشاش او مملو از تیرگی بود. ایولین نگاهی به جررود انداخت. “چی شده؟” او سریع پرسید. “با نیتا دعوا کرده؟” جررود سرش را تکان داد و لبخند زد. من در مورد او پرسیدم و او با لعن کردن پدرش پاسخ داد. چشمان اولین برق زد و خندید. او گفت: “بهترین چیز در جهان برای آنها.” نیتا موریسون همکلاسی من در کالج بود و من به اندازه کافی او را می شناسم که بتوانم به او کمک کنم.
جررود خندید. او تا آخر شب مثل مراسم تشییع جنازه بود. ما او را تنها می گذاریم هشت پا تا زمانی که بخواهد صحبت کند، و بعد شما می توانید هر چه دوست دارید به او توصیه کنید. اما همین الان می خواهم به آن حیوانات کوچکی که این همه بزرگ می کنند بازگردم. قابیل خاص.” به آزمایشگاه رفت و کتش را در آورد. او تعدادی لوله آزمایش پر از حیوانات نقره ای داشت و آنها را تحت انواع شرایط آزمایشی بررسی می کرد تا سرعت رشد و تکثیر آنها را تعیین کند.
او نسبتاً امیدوار بود که بتواند نشان دهد که پس از مدتی مشخص، آنها – به ۷ نشان دلیل بسته بندی بسیار نزدیکشان – یا به دلیل ناتوانی در به دست آوردن غذا خواهند مرد یا از ترشحات خود مسموم خواهند شد. او با کنجکاوی به پدیده ای نگاه می کرد که وقتی دیویس وارد اتاق می شد همیشه او را متحیر می کرد. قیافه او شبیه مردی کاملاً بی امید بود. “آنجا چه داری؟” بی حال پرسید جررود با خوشحالی گفت: «برخی از حیوانات خانگی کوچک نقرهای ما». “من آنها را در لانه بومی خود مطالعه می کنم.
آیا شما آنها را زیر میکروسکوپ نگاه کرده اید؟” “نه.” جررود مقداری از آشغال عکس نقره ای را روی یک لام شیشه ای آغشته کرد و آن را زیر میکروسکوپ گذاشت. او برای یک لحظه یا بیشتر مشغول کار کرد و فوکوس را تنظیم کرد و سپس دیویس را به سمت چشمی تکان داد. “آنها حیوانات کوچک بامزه ای هستند. به آنها نگاه کنید.” دیویس بی علاقه نگاه کرد.
اما در یک لحظه حتی تاریکی او با توجه به منظره ای که دید کمرنگ شد. بزرگ شدن میکروسکوپ به حدی بود که فقط تعداد کمی از حیوانات کوچک قابل مشاهده بودند، اما هر یک از آنها به وضوح و درخشان ترسیم شده بودند. آنها موجودات ژلهای کوچکی بودند که تقریباً کروی شکل بودند و بدنشان با پوستههای تقریباً بینهایت نازک و سیلیسی محافظت میشد که دارای درخشندگی نقرهای بود. از دهها سوراخ در پوستههای شکننده، شاخکهای چربی و ژلهای بیرون زده بودند که برای همیشه در جستجوی غذا تکان میخوردند و بیقرار حرکت میکردند.
زیر میکروسکوپ پوستهها تا حدی شفاف بودند و در داخل بدنه ژلهای داخل پوسته میتوان یک نقطه تاریک را مشاهده کرد. به نظر می رسد که آن لکه در پوسته آنها هسته یا معده آنها باشد. دیویس بدون اینکه نگاهش را از چشمی بردارد گفت: گداهای کوچک رام. “به هر حال آنها حیوانات جداگانه ای هستند. عجیب فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است.
که باید یک توده ژله ای درست کنند.” جررود پیشنهاد کرد: «اسلاید را کمی حرکت دهید. “شما خواهید دید که چگونه این کار را انجام می دهند. شما اکنون به افراد نگاه می کنید. گاهی اوقات – و من فکر می کنم این زمانی فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است که غذا کمیاب می شود – آنها شاخک های خود را به هم می پیچند و شاخک ها در واقع به نظر می رسد که به هم می پیوندند.
گویی به یکی جوش داده شده اند. در واقع، تا آنجایی که تغذیه میشود، به نظر میرسد که به یک ارگانیسم واحد تبدیل میشوند، آن هم زمانی که بهطور قابل توجهی ژلهمانند هستند. دیویس برای چند لحظه با کنجکاوی آنها را تماشا کرد و سپس خود را صاف کرد. او با بی قراری در اتاق حرکت کرد. جرود با خوشحالی و با نادیده گرفتن غم و اندوه آشکار دیویس، گفت: “چیز خنده دار این فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است که به نظر می رسد می توانند حرکت کنند. این لوله آزمایش را ببینید؟ آنها از کناره های شیشه بالا رفته اند تا تقریباً به بالای آن برسند.” ” دیویس بی علاقه گفت: می دانم. وقتی خدمه را از آن قایق تفریحی خارج کردیم، به ما نشان دادند که جرم ژله مانند به آرامی از کناره های کشتی بالا می رود.
- ۰ ۰
- ۰ نظر