فال با نیت

مجله اینترنتی کاشت مو

فال با نیت

۲۶ بازديد

بچه های همسایه هم وارد شدند و با آنها رفتار مرسوم داشتند.
اما عروس دیگر به آنها توجهی نکرد.
بچه های کوهستان باید هدفی پیدا کرده باشند که هرگز شوهر را برای آن تصور نمی کردند. بریتا، که در میان افراد دیگر، مانند یک دختر کاملاً متفاوت، زیبا، شاد و کاملاً خوب بود، کاملاً غیر منتظره به سراغ آنها رفت. آنها بالا می رفتند و رقص و بازی ها را تماشا می کردند، رقص او را هم تماشا می کردند، زیرا او می توانست. او به سختی با بچه ها خود را به در کن رساند، قبل از اینکه یک تیر چوبی شیک و سبک آمد و او را گرفت.

جوانان قبلاً در یک رقص حلقه می دویدند. مدتی به دنبال حلقه، داخل آن، و به پسری در آنجا چسبید.

او با صدایی واضح و تقریباً هماهنگ خواند:

“بله، تو که در رینگ راه می روی، می خواهی ازدواج کنی، اما کسی را به دست نمی آوری. با من برقص، می توانی، اگر می خواهی. اما قلب جوان من تنها مال من فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق نیت دعا و جادو و طلسم است.”

اما در هر صورت، دختر با صدای همسایه، بلافاصله پسر دیگری را گرفت که از این کار بسیار خشنود به نظر می رسید.

عروس و داماد داخل حلقه رقصیدند. آنها همان آهنگ رقص شاد را خواندند اما با ملودی غمگین و بسیار زیبا. آنها به چشمان یکدیگر نگاه کردند، آنقدر جوان و نزدیک و در قلبشان قوی بود.

آهنگ دیگری ضبط شد. همه در یک رقص حلقه ای آواز می خواندند و می دویدند.

پسر با بازیگوشی در رینگ دوید. او آواز شمع خواند و دختر جواب داد.

به همین ترتیب، بازی‌ها را یکی پس از دیگری ادامه دادند.

«اینجا دوست بهترین فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است که من قصد دارم او را بچسبانم، در زندگی و در مرگ بهترین فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است.

تو گل رز و زنبق من هستی، هیچ کس نمی تواند ما را از هم جدا کند، تا زمانی که مرگ اراده او را به دست آورد.»

رقص پشت رقص همچنان دنبال می شد.

آنته و ماگلنا جلوی در ایستادند. مانکه پشت نیت آن خزیده بود و با سرش چنان در موقعیتی قرار گرفته بود که به آرامی چرت می زد که نفر اول می توانست یک لگد غیرارادی به آن بزند یا حتی به درستی روی او پا بگذارد.

حالا دیگر رقص بازی ها تمام شده بود. ویولن ها، دو تای آنها، کوک شدند.
بازیکنان ضربات را کوبیدند تا توپ گلف تاب بخورد.
عروس و داماد رقصیدند -.

مدتی با هر کدام رقصیدند. بالاخره عروس حتی آنته که از کت و شلوار پارچه‌ای خجالتی بود، به طرز ناخوشایندی، بدون ریتم، دوید، انگار که کودکی سه ساله فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و دل طلسم است. او یک دوازده شیلینگ براق از عروس گرفت، زمانی که او دوباره او را با نگاهی خوب پشت در گذاشت.

مگلنا، دختر کوچک، سپس با داماد می رقصید.

پوسته قدیمی را دور انداخت. موهایش روی شانه هایش ریخته بود، مجعد، براق، به طوری که با وجود لباس های گشاد، او را زیبا می کرد. گونه هایش قرمز شده بود، در عین حال شرمنده و مغرور بود. اما او ضربان خود را حفظ کرد و می توانست برقصد، به طوری که کسانی که به آن نگاه می کردند مجبور بودند بخندند، آنقدر خوشحال شدند که ببینند پاهای کوچک پوشیده از چکمه چگونه ایمن رفتار می کنند.

او همچنین دوازده شیلینگ، و یک “برای پسر کوچکی که در شرکت داشتند” نیز گرفت. آنها “خوبی” برای قرار دادن در گره ها و بیشتر از یک نان و کیک خوب پیدا کردند.

آنها آنقدر سرگرم بودند که در جایی که ایستاده بودند از خوشحالی می درخشیدند. مردم خیلی با آنها مهربان بودند.

بچه هایی که در مراسم عروسی بودند کم کم به سراغشان آمدند و خوفال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم استند همدیگر را بشناسند.

ناگهان مگلنا به طرف آنته برگشت.

“پسر، من گلدفینچ را می شنوم!”

“دیوانه شدی؟ او را نمی توان تا آخر اینجا و در آهنگی مانند این شنید.” آنته گیج به اطراف نگاه کرد. برای لحظه ای وجود عادی، مسئولیت و مراقبت از کسانی که به او وابسته بودند را فراموش کرده بود.

او با تعجب به گوشه کمانچه نواز نگاه کرد، نگاهش به طور غریزی به دنبال گرلز و دو پسر دیگر بود، که حالا به این فکر می کرد که چهره های شیطانی و پستی که در آنجا دیده بود درست زمانی که با عروس در حال رقصیدن بود. بدون هیچ حرفی بعد از مانکه تعظیم کرد.

دختر بچه ای که شباهت زیادی به عروس داشت گفت: حالا تاج عروس را می رقصیم. با لبخند خوبی دستش را به طرف آنته دراز کرد.

آنا کوچولو که کنار آنته ایستاده بود و مدت طولانی به او نگاه می کرد، پرسید: “عجله کن! ما می خواهیم قهوه بنوشیم و آن را غوطه ور کنیم.”

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.