چهارشنبه ۰۷ شهریور ۰۳ ۲۱:۰۰ ۶ بازديد
آن را با همه این نشانههای مبلمان چوب ماهون، روکشهای چرمی و پیشخدمتهای صبح محترمانه بشناسید. شما ممکن فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است آن را با نشانه های احترام و هیبت و فراوانی پاکدامن بشناسید.
در ادای آن عجله کن و خود را در خدمت آن ثبت نام کن!» خود را نگه داشت و با کمال ادب مهر از سردبیر جدا شد. اما پس از آن، هنگامی که او در خیابان پنجم راه می رفت، خشم او شعله ور شد. اینجا هم قدرت بود – اینجا هم نشانه هایش! کاخهای گرانیتی و مرمری، هتلهای آپارتمانی مرتفع. منظره ای بی پایان از کالسکه ها و اتومبیل ها، با زنان ثروتمندی که در آنها غوغا می کنند، یا به مغازه هایی می روند.
که شیشه هایشان پر از جواهرات و نقره و طلا بود. اینجا اربابان کلان شهر، اربابان زندگی بودند. توزیع کنندگان حمایت – آن «عمومی» که او باید راضی می کرد. رؤیتش را می آورد و به پای آنها می گذاشت و به او فرصت می دادند یا دریغ می کردند! کامل و آن چه می خوفال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم استند؟ آیا عبادت و تقدیس و عشق بود؟ می توان پاسخ را در نگاه های غرورآلود آنها خواند.
در حصارهای فولادی و برنزی که با آن دروازههای کاخهای خود را محافظت میکردند. عددی در جنبههای بالگردشان که نگاههای معمولیشان مانند ضربههایی به صورت بود. میتوان پاسخ را در ویژگیهای رقتانگیز دختر کوچکی خواند که از کنارش گذشت و ذرهای از شکوه و عظمت آنها را به همراه داشت. یا گدای ژنده پوش که از ترس نارضایتی آنها در پناه یک خیابان فرعی معلق بود. نه، آنها عاشق زندگی و محافظ نبودند.
آنها انگل و ویرانگر بودند، بلعندگان امیدهای بشریت! شکوه و جلال آنها جوهر مقطر عاشقی اشک ها و عذاب میلیون ها انسان شکست خورده بود – جواهرات آنها قطرات خونی بود از قلب نسل بشر! بخش ۵. بنابراین، تیرسیس با خشم و تلخی در شب روح خود را می بلعید. تقطیر آن سمهای شدیدی را که قرار بود در آثار بعدیاش بریزد – وحشتناکترین آنها، و آن چیزی که دنیا هرگز او را نخواهد بخشید. اپیزود دیگری آمد.
تا اوضاع را به بحران بکشاند. در منتهی الیه شمال غربی، شاخه دیگری از خانواده تیرسیس زندگی می کرد که رئیس آن به آن چیزی تبدیل شده بود که روزنامه ها آن را «شاه چوب» می نامیدند. یکی از دختران تابناک این مرد بزرگ قرار بود ازدواج کند و خانواده انتخاب شلوار او را به مناسبت سفر پروازی به کلان شهر تبدیل کردند. بنابراین گردهمایی های خانوادگی برگزار شد و از تیرسیس دعوت شد تا همسرش را بیاورد و تماس بگیرد. کوریدون تعجب خود را ابراز کرد. “آنها برای چه می خواهند ما را ببینند ؟” او پرسید. او گفت: «من به خط آنها تعلق دارم. “اما – تو فقیری!” او فریاد زد.
در ادای آن عجله کن و خود را در خدمت آن ثبت نام کن!» خود را نگه داشت و با کمال ادب مهر از سردبیر جدا شد. اما پس از آن، هنگامی که او در خیابان پنجم راه می رفت، خشم او شعله ور شد. اینجا هم قدرت بود – اینجا هم نشانه هایش! کاخهای گرانیتی و مرمری، هتلهای آپارتمانی مرتفع. منظره ای بی پایان از کالسکه ها و اتومبیل ها، با زنان ثروتمندی که در آنها غوغا می کنند، یا به مغازه هایی می روند.
که شیشه هایشان پر از جواهرات و نقره و طلا بود. اینجا اربابان کلان شهر، اربابان زندگی بودند. توزیع کنندگان حمایت – آن «عمومی» که او باید راضی می کرد. رؤیتش را می آورد و به پای آنها می گذاشت و به او فرصت می دادند یا دریغ می کردند! کامل و آن چه می خوفال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم استند؟ آیا عبادت و تقدیس و عشق بود؟ می توان پاسخ را در نگاه های غرورآلود آنها خواند.
در حصارهای فولادی و برنزی که با آن دروازههای کاخهای خود را محافظت میکردند. عددی در جنبههای بالگردشان که نگاههای معمولیشان مانند ضربههایی به صورت بود. میتوان پاسخ را در ویژگیهای رقتانگیز دختر کوچکی خواند که از کنارش گذشت و ذرهای از شکوه و عظمت آنها را به همراه داشت. یا گدای ژنده پوش که از ترس نارضایتی آنها در پناه یک خیابان فرعی معلق بود. نه، آنها عاشق زندگی و محافظ نبودند.
آنها انگل و ویرانگر بودند، بلعندگان امیدهای بشریت! شکوه و جلال آنها جوهر مقطر عاشقی اشک ها و عذاب میلیون ها انسان شکست خورده بود – جواهرات آنها قطرات خونی بود از قلب نسل بشر! بخش ۵. بنابراین، تیرسیس با خشم و تلخی در شب روح خود را می بلعید. تقطیر آن سمهای شدیدی را که قرار بود در آثار بعدیاش بریزد – وحشتناکترین آنها، و آن چیزی که دنیا هرگز او را نخواهد بخشید. اپیزود دیگری آمد.
تا اوضاع را به بحران بکشاند. در منتهی الیه شمال غربی، شاخه دیگری از خانواده تیرسیس زندگی می کرد که رئیس آن به آن چیزی تبدیل شده بود که روزنامه ها آن را «شاه چوب» می نامیدند. یکی از دختران تابناک این مرد بزرگ قرار بود ازدواج کند و خانواده انتخاب شلوار او را به مناسبت سفر پروازی به کلان شهر تبدیل کردند. بنابراین گردهمایی های خانوادگی برگزار شد و از تیرسیس دعوت شد تا همسرش را بیاورد و تماس بگیرد. کوریدون تعجب خود را ابراز کرد. “آنها برای چه می خواهند ما را ببینند ؟” او پرسید. او گفت: «من به خط آنها تعلق دارم. “اما – تو فقیری!” او فریاد زد.
- ۰ ۰
- ۰ نظر