یکشنبه ۲۸ مرداد ۰۳ ۱۲:۲۱ ۸ بازديد
اول از همه، معادن چشمگیر بودند. آنها معادن قدیمی بودند – کل شهرها در زیر کوه ها حک شده بودند، با شفت هایی که مایل ها طول داشتند. یک روز، هال کار خود را رها کرد و به یک سفر “طنابباز” رفت و به این ترتیب با حواس خود ایده ای از وسعت، توخالی و متروک بودن این هزارتوهای شبانه به دست آورد. در شماره ۲، درز زغال سنگ با زاویه تقریباً پنج درجه در سراسر طول کشیده شد.
واگن های خالی زغال سنگ در صف های اسم طولانی توسط طناب بی پایانی بالا کشیده می شدند، اما وقتی پایین می آمدند با وزن خود حرکت می کردند. پسرهای ترمز خیلی با آن کار داشتند. گاهی اوقات واگن ها خراب می شدند و بر خطرات روزانه معدن می افزودند. ضخامت درز زغالسنگ از چهار تا پنج فوت متغیر بود.
و این بیرحمی طبیعت، مردان را انلاین در «وجهه کاری» – جایی که زغالسنگ جدید شکسته شد – مجبور کرد تا شفتهای خود را کاهش دهند. بعد از مدتی نشستن در آنجا و تماشای کار آنها. هال متوجه شد که چرا آنها با سرهای پایین و بازوهای آویزان راه می رفتند، به طوری که وقتی از چاه معدن بیرون می آمدند مانند یک دسته میمون در تاریکی به نظر می رسیدند.
زغال سنگ را با کندن آن از زیر با امروز یک کلنگ و سپس منفجر کردن آن با باروت خارج می کردند. برای این کار، معدنچی وقتی سر کار بود مجبور بود به پهلوی خود فرود بیاید و اینگونه بود که سایر خصوصیات بدنی توضیح دادند. در اینجا، حداقل، خبره زندگی انسان از تحقیر به ترحم تبدیل شد. اینها نژادی عجیب و غریب بودند، جن های زیرزمینی که جامعه برای اهداف خود در غارهای اعماق حبس کرده بود.
بیرون، در دره نور آفتاب، صفهای طولانی شبانه واگنها میچرخیدند، زغالهای مرغوب حمل میکردند، زغالهایی که به اقصی نقاط زمین منتقل میشد، به مکانهایی که معدنچی هرگز درباره آنها نشنیده بود، تا چرخها را در کارخانههایی بچرخانند که معدنچی هرگز محصولاتشان را ببیند. . برای زنان خوب ابریشم های گرانقیمت می بافت، برای جواهراتشان جواهرات درخشان جلا می داد، قطارهای طولانی کالسکه های نرم را در میان بیابان ها و کوه ها حمل می کرد.
کشتی های بخار کاخ را از طوفان های زمستانی به سمت دریاهای آفتابی جنوب می برد. و زنان خوب، پوشیده از ابریشم های گران قیمت و آرفال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای روزانه , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم استه به جواهرات، می خوردند و می خندیدند و می خوابیدند تا دلشان بخواهد.
و از موجودات دردسرساز که در تاریکی زندگی می کنند، بیش از آنچه این موجودات از آنها می شناختند، نمی دانستند. هال موضوع را مورد توجه قرار داد و با مشاهده حقایقی که همه چیزهایی را که نفرت انگیز به نظر میرسید توجیه میکردند، از بیرحمی آنگلوساکسون خودداری کرد: صحبتهای نامتعارف و پر سر و صدا این افراد، خانههای آلوده به سرطان و کوچولوهای تهبرهنهشان. ۷. طولی نکشید.
که هال یک روز مرخصی گرفت، که باعث تنوع در کار یکنواخت حلقه اصطبل شد، یک تعطیلات گاه به گاه که در زمان بستن قرارداد با سرکارگر به آن اشاره نشده بود. سیستم تهویه شماره ۲ به نوعی خراب شد و هال شروع به احساس سوزن سوزن شدن سرش کرد و صدای غرغر مردان را شنید که فانوس ها به شدت می سوزند. وقتی موضوع جدی شد، دستور دادند قاطرها را ببرند. ماجراجویی جالبی بود.
وقتی به روشنایی روز رسیدند، گردانندگان هال به طرز غیرقابل توصیفی دیوانه وار رفتار کردند. آنها نمی توانستند برای مدت طولانی در خاکستر خیابان غوطه ور نشوند و وقتی به جایی دورتر رسیدند که علف واقعی روییده بود، مانند یک مشت بچه مدرسه ای در یک پیک نیک تسلیم قدرت شیفتگی خود شدند. بنابراین هال چند ساعت رایگان برای فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم استفاده داشت.
او هنوز جوان بود و به هیچ وجه از کنجکاوی بیهوده رها نشده بود و برای دیدن کوه ها از دیواره دره بالا رفت. هنگام غروب وقتی از پله ها پایین آمد، یک نقطه رنگ روشن در تصویر زندگی معدنی که در برابر او پخش شده بود ظاهر شد: متوجه شد که او جایی در تانهوا فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است و دختر کسی او را تماشا می کند و لباس ها را از خط خشک کن جمع می کند. این یک دختر بوتهدار، قد بلند و قدرتمند بود. موها طلایی مایل به قرمز بود و گونه ها با رنگ تازه ای می درخشیدند که طبیعت به عنوان غرامت به کسانی که در منطقه ای با باران دائمی زندگی می کنند می درخشد. او اولین منظره زیبایی بود که چشم هال در اینجا در دره با آن روبرو شد و طبیعی بود که این موضوع علاقه او را برانگیزد. احساس می کرد حق دارد تا زمانی که دختر به او نگاه می کند نگاه کند. به ذهنش خطور نمی کرد که خودش منظره خوشایندی فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است – که هوای کوه گونه هایش را رنگی کرده و در چشمان قهوه ای شادش برق می زند و باد کوه موهای قهوه ای موج دارش را به هم ریخته فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است. “سالم!” سرانجام دختر را با صدایی گرم که قطعاً او را ایرلندی معرفی می کرد، غر زد. »سلام به خودتان!» هال به گویش پذیرفته شده خود پاسخ داد. بعد هنرمندانهتر اضافه کرد: «لطفاً من را ببخشید که به رختشویخانه شما نفوذ کردم.» چشمان خاکستری دختر گشاد شد. »به راه خود برو!» او گفت. هال گفت: ترجیح می دهم بمانم. “غروب زیبفال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است.” “من کنار می روم تا بهتر ببینی.” دختر بار لباس ها را به سبدی برد. هال گفت: “نگران نباش، این دیگر آنقدر زیبا نیست.” رنگ ها تیره شده اند.» دختر برگشت و دوباره به او نگاه کرد. »خفه شو! حتی قبل از اینکه بتوانم صحبت کنم به خاطر موهایم مورد آزار و اذیت قرار گرفته ام.» هال و شروع کرد به صحبت کردن به روش دخترانه گفت: “حسادت محض.” در همان زمان او نزدیکتر شد تا بتواند موها را بهتر ببیند.
واگن های خالی زغال سنگ در صف های اسم طولانی توسط طناب بی پایانی بالا کشیده می شدند، اما وقتی پایین می آمدند با وزن خود حرکت می کردند. پسرهای ترمز خیلی با آن کار داشتند. گاهی اوقات واگن ها خراب می شدند و بر خطرات روزانه معدن می افزودند. ضخامت درز زغالسنگ از چهار تا پنج فوت متغیر بود.
و این بیرحمی طبیعت، مردان را انلاین در «وجهه کاری» – جایی که زغالسنگ جدید شکسته شد – مجبور کرد تا شفتهای خود را کاهش دهند. بعد از مدتی نشستن در آنجا و تماشای کار آنها. هال متوجه شد که چرا آنها با سرهای پایین و بازوهای آویزان راه می رفتند، به طوری که وقتی از چاه معدن بیرون می آمدند مانند یک دسته میمون در تاریکی به نظر می رسیدند.
زغال سنگ را با کندن آن از زیر با امروز یک کلنگ و سپس منفجر کردن آن با باروت خارج می کردند. برای این کار، معدنچی وقتی سر کار بود مجبور بود به پهلوی خود فرود بیاید و اینگونه بود که سایر خصوصیات بدنی توضیح دادند. در اینجا، حداقل، خبره زندگی انسان از تحقیر به ترحم تبدیل شد. اینها نژادی عجیب و غریب بودند، جن های زیرزمینی که جامعه برای اهداف خود در غارهای اعماق حبس کرده بود.
بیرون، در دره نور آفتاب، صفهای طولانی شبانه واگنها میچرخیدند، زغالهای مرغوب حمل میکردند، زغالهایی که به اقصی نقاط زمین منتقل میشد، به مکانهایی که معدنچی هرگز درباره آنها نشنیده بود، تا چرخها را در کارخانههایی بچرخانند که معدنچی هرگز محصولاتشان را ببیند. . برای زنان خوب ابریشم های گرانقیمت می بافت، برای جواهراتشان جواهرات درخشان جلا می داد، قطارهای طولانی کالسکه های نرم را در میان بیابان ها و کوه ها حمل می کرد.
کشتی های بخار کاخ را از طوفان های زمستانی به سمت دریاهای آفتابی جنوب می برد. و زنان خوب، پوشیده از ابریشم های گران قیمت و آرفال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای روزانه , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم استه به جواهرات، می خوردند و می خندیدند و می خوابیدند تا دلشان بخواهد.
و از موجودات دردسرساز که در تاریکی زندگی می کنند، بیش از آنچه این موجودات از آنها می شناختند، نمی دانستند. هال موضوع را مورد توجه قرار داد و با مشاهده حقایقی که همه چیزهایی را که نفرت انگیز به نظر میرسید توجیه میکردند، از بیرحمی آنگلوساکسون خودداری کرد: صحبتهای نامتعارف و پر سر و صدا این افراد، خانههای آلوده به سرطان و کوچولوهای تهبرهنهشان. ۷. طولی نکشید.
که هال یک روز مرخصی گرفت، که باعث تنوع در کار یکنواخت حلقه اصطبل شد، یک تعطیلات گاه به گاه که در زمان بستن قرارداد با سرکارگر به آن اشاره نشده بود. سیستم تهویه شماره ۲ به نوعی خراب شد و هال شروع به احساس سوزن سوزن شدن سرش کرد و صدای غرغر مردان را شنید که فانوس ها به شدت می سوزند. وقتی موضوع جدی شد، دستور دادند قاطرها را ببرند. ماجراجویی جالبی بود.
وقتی به روشنایی روز رسیدند، گردانندگان هال به طرز غیرقابل توصیفی دیوانه وار رفتار کردند. آنها نمی توانستند برای مدت طولانی در خاکستر خیابان غوطه ور نشوند و وقتی به جایی دورتر رسیدند که علف واقعی روییده بود، مانند یک مشت بچه مدرسه ای در یک پیک نیک تسلیم قدرت شیفتگی خود شدند. بنابراین هال چند ساعت رایگان برای فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم استفاده داشت.
او هنوز جوان بود و به هیچ وجه از کنجکاوی بیهوده رها نشده بود و برای دیدن کوه ها از دیواره دره بالا رفت. هنگام غروب وقتی از پله ها پایین آمد، یک نقطه رنگ روشن در تصویر زندگی معدنی که در برابر او پخش شده بود ظاهر شد: متوجه شد که او جایی در تانهوا فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است و دختر کسی او را تماشا می کند و لباس ها را از خط خشک کن جمع می کند. این یک دختر بوتهدار، قد بلند و قدرتمند بود. موها طلایی مایل به قرمز بود و گونه ها با رنگ تازه ای می درخشیدند که طبیعت به عنوان غرامت به کسانی که در منطقه ای با باران دائمی زندگی می کنند می درخشد. او اولین منظره زیبایی بود که چشم هال در اینجا در دره با آن روبرو شد و طبیعی بود که این موضوع علاقه او را برانگیزد. احساس می کرد حق دارد تا زمانی که دختر به او نگاه می کند نگاه کند. به ذهنش خطور نمی کرد که خودش منظره خوشایندی فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است – که هوای کوه گونه هایش را رنگی کرده و در چشمان قهوه ای شادش برق می زند و باد کوه موهای قهوه ای موج دارش را به هم ریخته فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است. “سالم!” سرانجام دختر را با صدایی گرم که قطعاً او را ایرلندی معرفی می کرد، غر زد. »سلام به خودتان!» هال به گویش پذیرفته شده خود پاسخ داد. بعد هنرمندانهتر اضافه کرد: «لطفاً من را ببخشید که به رختشویخانه شما نفوذ کردم.» چشمان خاکستری دختر گشاد شد. »به راه خود برو!» او گفت. هال گفت: ترجیح می دهم بمانم. “غروب زیبفال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است.” “من کنار می روم تا بهتر ببینی.” دختر بار لباس ها را به سبدی برد. هال گفت: “نگران نباش، این دیگر آنقدر زیبا نیست.” رنگ ها تیره شده اند.» دختر برگشت و دوباره به او نگاه کرد. »خفه شو! حتی قبل از اینکه بتوانم صحبت کنم به خاطر موهایم مورد آزار و اذیت قرار گرفته ام.» هال و شروع کرد به صحبت کردن به روش دخترانه گفت: “حسادت محض.” در همان زمان او نزدیکتر شد تا بتواند موها را بهتر ببیند.
- ۰ ۰
- ۰ نظر