فال انبیا میخوام

مجله اینترنتی کاشت مو

فال انبیا میخوام

۵ بازديد

پدر ودر و کیت و کت کمی از راه خود خارج شدند تا از آسیاب بادی بزرگی که دستانش را به دور خود می چرخاند و نوعی آواز آسیاب بادی خواب آلود می داد عبور کنند. این آهنگی فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی میخوام , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است که به نظر می رسید می خواند:

به اطراف، و اطراف، و اطراف، من می روم،
گاهی تند و گاهی آهسته.
من آب را پمپ می کنم و دانه ها را آسیاب می کنم،
مزارع باتلاقی زمین های پست، زهکشی می کنند.
باد را مهار می کنم تا آسیابم را بچرخانم،
به دور، و دور، و با اراده!
شاید این گوش دادن به آهنگ ماهانه آسیاب بادی بود که باعث شد کت بگوید:

“چرا ما آسیاب بادی داریم پدر؟”

کیت و کت گفتند “چرا؟” هر چند قدم در آن پیاده روی می بینید، آنها اغلب پدرشان را برای خودشان نداشتند که از آنها سؤال بپرسند.

پدر ودر گفت: “چرا، چه دختر هلندی کوچولویی فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است.” به پمپاژ آب ادامه نمی دادیم، آنقدر خیس می شدند که ما اصلاً نمی توانستیم باغ محمد بسازیم.»

“آیا باد آب را پمپاژ می کند؟” کت پرسید.

“البته این کار را می کند، دختر غاز! و غلات را نیز آسیاب می کند. باد به بازوهای بزرگ می وزد و آنها را دور و بر می گرداند. این کار پمپ ها را کار می کند؛ و پمپ ها آب را از مزارع می مکند و بیرون می ریزند. اگر آسیاب‌های بادی خوب قدیمی نبودند، چه کسی می‌داند مگر روزی آب بهترین‌ها را از ما می‌گیرد و تمام سرزمین‌مان را می‌پوشاند.»

“آیا دایک ها از دریا جلوگیری نمی کنند؟” کیت پرسید.

“فرض کنید دایک ها باید بشکنند!” پدر ودر کامل گفت. “حتی یک شکست کوچک می تواند مقدار زیادی آب را وارد کند. دایک ها را باید روز و شب همیشه تماشا کرد و کمترین سوراخ فوراً متوقف شد، بنابراین نمی تواند بزرگتر شود و به دریا راه پیدا کند. ”

کت گفت: “اوه عزیزم، چه کشور نشتی!”

او نزدیک آسیاب دوید و اجازه داد باد هواداران موهایش و بال های سفید روی کلاهش را به باد دهد.

وقتی هواداران بزرگ نزدیک زمین نوح می چرخیدند، کیت از جا پرید و یکی را گرفت. همانطور که به اطراف می چرخید او را از روی زمین بلند کرد و در عرض یک دقیقه او در هوا آویزان شد.

پدر ودر فریاد زد: بپر، بپر، سریع.

کیت رها شد و به موقع روی زمین افتاد. در یک دقیقه دیگر او را به وضوح انجام می شود.

همانطور که بود، او به سختی روی زمین نشست و باید خاک لباس یکشنبه اش را پاک می کرد.

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.