فال واقعیت زندگی

مجله اینترنتی کاشت مو

فال واقعیت زندگی

۶ بازديد
کالا”؛ چرا که هیچ چیز برای او عزیز به نظر نمی رسید ، اما برای کار محبوب او کم اهمیت بود. بعد مضطرب بزرگ شد و چون از دلش خبر نداشت با خودش گفت: آه این چه حرفیه که من که اغلب خوشحال زندگی بودم از رفتن و سرگردانی در جایی که شاخه ها همدیگر را می بوسند زیر باد غرب، اکنون سعادت دیگری ندارم. اما بیهوده صاف کردن این کنیز مرمری، که براده هایش در این ماه بیشتر از یک درهم بود.

ببین، من را به جنگل خواهم رساند و سعی خواهم کرد اگر کار چوبی ام کاملاً فراموش شده باشد، و سپس، پس از بازگشت، این حماقت را کنار بگذارم، و سیرم را بخورم، و شب خوابم را بخوابم، و “جنب واقعی بزنم تا هرکول را درست روی آن تراش کنم.” فردا، و احتمالاً تبانی در هنگام نیاز برای من خوب خواهد بود.» با آن تیر و کمان خود را گرفت و از دروازه‌های آماتوس رفت و به سمت دامنه‌های کوه شروع به حرکت کرد.

تا در جنگل به هدف خود عمل کند. آن روز خوب بود، بوی مزرعه باقلا رایحه باد غرب به او می‌پرید. به هر حال برگ های پر سر و صدا و پر زرق و برق صنوبر بازی می کردند. همه چیز در حال حرکت بود. وقتی پاهای شتابزده‌اش از آنجا می‌گذشتند، صدای جارو کردن داس را شنید ، ناوگان پرستو بر سرش بلند شد، کبک نشسته در لبه مزرعه تکان خورد. زنبور قهوه‌ای دقیق کنار او می‌چرخید، یا در گل‌های شبدر زیر زمزمه می‌کرد.

اما او با سر خمیده نتوانست نرود. سرانجام ایستاد و در حالی که به اطراف نگاه می کرد، گفت: “مثل کسی که سی سالگی اش به پایان رسیده فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب روزانه , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است، روز آماده مرگ فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است.

فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت چیه , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم استراحتی نیست، و در مرز آسمان از قبل سواحل بزرگ مه تاریک فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است. دروغ نمی گویم.

من در میان این هیاهو و سر و صدا چه سهمی دارم؟ با آن چرخید و به سمت دروازه شهر از میان مزارع شیرین سریعتر از آمدنش رفت و دلش را به دست سرنوشت سپرد. نه با آن تالش کرد، وقتی بالاتر از آن میل عجیب و قوی بی نام را شعله ور ساخت. تا نفس نفس زدن، به هیچ چیز دیگری فکر نمی کرد، یک بار دیگر دستش روی چفت درب خودش بود. یک لحظه در آنجا درنگ کرد.

گفت: “افسوس، اگر او رفته بود چه کار کنم؟” اما حتی با این کلمه، پیشانی‌اش قرمز شد تا بشنود که لب‌هایش نام یک چیز سنگی را می‌نامند، گویی خدایان در آنجا تعجب کرده‌اند و کار او را زنده کرده‌اند. و با آن ، رنگ پریدگی بزرگی در صورت او افتاد. اما با آهی به داخل خانه رفت. با این حال، حتی در آن زمان نیز در اتاق او باید نگه داشته شود، و در آنجا گوش فرا دهد، نیمه کور و ترسناک، تا زمانی که قلبش کمی جسور شود.

سپس با ورود، بی حرکت و سفید و سرد، تصویری را دید که در میان زمین ایستاده بود که سفید شده توسط کار قبلی انجام شده بود. آرزوهای قلبی نابینا از اشک، اسکنه اش را گرفت، و نزدیک شد و آهی کشید، با ملایمت بر شگفتی چهره ای که می کرد، ایعن همانطور که روزهای طولانی را می گذراند. اما آه هایش به هق هق تبدیل شد، و فولاد بی فایده را روی زمین پرت کرد.

و با صدای بلند گریه کرد، در مورد تصویر چسبیده بود. “افسوس!” او فریاد زد: “پس چرا تو را ساخته‌ام که مرا اینگونه مسخره می‌کنی؟ من به‌رفال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم استی می‌دانم که بسیاری از افراد مانند تو محبوب مردانی هستند.

که چشمان پرشورشان بدبخت‌های بیچاره هنوز به تورشان می‌روند و برای دیدن خونریزی‌شان لبخند می‌زنند. اما اینها را خدایان ساختند و این دست تو را ساخت که حتی یک کلمه هم با من نخواهی گفت.» سپس از روی تصویر غافلگیر شد تا در میان اشک به آن خیره شود. و تو گفته بودی.
تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.